چرا داغ این پزشک سنگین شد؟
در نگاهی حاصل تلفیق فیزیک و ماوراء، وقتی روح از کالبد آدمی جدا میشود، دستکم تا مدتی پس از آنکه به خاک سپرده میشود، وزنی در مدار جاذبهی زمین کم نمیشود. اما برخی، خود از چنان جاذبهای برخوردارند که با مرگشان، چیزی از وزن دنیا کم میشود. دکتر سیدمصطفی فاطمی، بیشک از این دسته آدمیان بود.
به گزارش ایسنا، برف روزهای آغازین دیماه، از آخرین زمستان، در زمرهی سالهای صدگانهای که پیشوند ۱۳۰۰ را یدک کشیدند، تعدادی از شهروندان و هموطنان را با ریزش بهمن و کولاک در ارتفاعات، از ما گرفت. در این میان، در حادثهی آهار، از گروه ۲۱ نفرهای که میخواستند در صبح یک روز جمعهی زمستانی، به قلهای بهنام «قلعه دختر» صعود کنند، تنها کوهنوردی که در حادثهی سقوط بهمن، چنان زیر برفها غرق شد که ساعتها طول کشید تا پیکرش توسط کوهنوردان و اهالی بومی کشف و از زیر خروارها برف بیرون آورده شود، یک دندانپزشک حاذق و ویژه بود؛ دکتر سیدمصطفی فاطمی، فوق تخصص مواد دندانی و استادیار دانشگاه.
دکتر فاطمی، از نسل انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی تهران و دانشگاه تهران در اوایل دههی هفتاد بود. در زمان فارغالتحصیلی، با جمعی دیگر از دوستانش، جزو بانیان خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، سپس از نخستین سردبیران و نیز نخستین معاون آموزشی – پژوهشی این خبرگزاری شد؛ هرچند پس از چند سال، فعالیت رسانهای را بهکل کنار گذاشت. دورهای هم رییس جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران شد، سپس بر فعالیت در مطب-کلینیک دندانپزشکیاش متمرکز شد، به ادامهی تحصیل پرداخت و با تمرکز مطالعاتی و فعالیتی بر حوزهی مواد دندانی، از چندی پیش هم بهعنوان استادیار در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به تدریس مشغول شده بود. ضمن آنکه از چند سال پیش، بهطور آماتور، فعالیت کوهنوردی را آغاز کرد؛ اما با میل سیریناپذیری که در کسب و جذب تعالی در خود داشت، رفته رفته درجههای حرفهای را داشت طی میکرد که اجل، مهلت چندانی نداد.
اما چه چیزهایی باعث میشود فردی با چنین مشخصاتی که شناختنامهاش به خیلیهای دیگر ممکن است شبیه باشد، آنچنان بشود که در فراق او، خیلیها به این نتیجه برسند که چیزی از زمین کم شد و حفرهای در دنیای ما پدید آمد؟
اگر خیلی مختصر و مفید بخواهیم پاسخ این پرسش را بدهیم، این است که سیدمصطفی فاطمی، بشری بود که به درجهی قابل توجهی از انسان شدن رسیده بود؛ از همانهایی که اصطلاحا به آنها میگوییم: «آدمحسابی»!
اما مساله این است که آدمحسابیها چه شکلی هستند؟ دکتر فاطمی با چه خصوصیاتی به چنین درجهای نایل شده بود که حجم قابل توجهی از دوستان، همکاران، بیماران، همنوردان و شاگردانش، در رثای او، از ته دل آه کشیدند، گریستند و برایش آمرزش و علو درجات را طلبیدند...
مصطفی فاطمی بسیار خوشرو بود. اولین واکنشش در مواجهه، تحت هر شرایطی، لبخند بود. خوشرو بود، یعنی اصلا مهم نبود که مثلا پس از ۱۰ سال بیخبری، کسی با او تماس میگیرد که فقط شماره تلفنی از او طلب کند. با خوشرویی و با سرعت، کارش را راه میانداخت. خندهرو بود، یعنی آنقدر اهل شوخی و مطایبه بود که گاهی فکر میکردی همه چیز جهان را به شوخی میگیرد و هیچ چیز برایش از اهیمت برخوردار نیست، درحالیکه اصلا اینطور نبود. اینرا آنهایی بهتر میدانند که بعضا تجربه کردند، گاهی برای یک هدف گروهی، چند ماه وقت میگذاشت تا از تخصصی سر در بیاورد، فقط برای اینکه گوشهای از دنیا را با دوستانش بهتر کنند.
شوخطبعی او وقتی با هوشمندی، تلاشگری و تخصص و تبحرش در فعالیتها میآمیخت، از همه بارزتر، در همان دندانپزشکیاش، بهدلیل آنکه ترکیبی اعتمادساز ایجاد میکرد، خیلیها را به سمت خود میکشید.
دکتر فاطمی، دندانپزشکی جذاب بود. آنچنان که حالا دهها و صدها نفر دلشوره دارند که پس از او، چه باید کنند؟
جذاب بود، چون هم در کارش متبحر بود، هم خشونت کارهای مربوط به دندان را با خوشمشربی و خوشطبعی، به شادکامی پیوند میزد و دیگر اینکه برای جیب بیمارانش – هیچوقت – کیسه ندوخته بود. هیچگاه بیمارانش در مواجهه با او، از این منظر حس ناامنی نداشتند؛ زیرا بهدنبال کار با رقمهای بالا نبود، به بهانههای مختلف خرج نمیتراشید و همان مبلغ معقول را هم گاه با مثلا تا ۴۰ درصد تخفیف خودخواسته، همراه میکرد. در حاشیهی مراسم تدفینش، یکی از دوستان مشترک میگفت که با صندوق قرضالحسنهای مربوط به دانشجویان نیازمند به دریافت وامهای کمبهره با مبلغ پایین، همکاری داشت؛ به این صورت که به آنان گفته بود، در صورت مراجعهی دانشجویانی نیازمند، به مطب دکتر فاطمی معرفی شوند؛ تا بهصورت رایگان درمان شوند.
کافی است به پیامهای پست آخرش در اینستاگرام یا متنهایی که در صفحههای شخصی دیگران در غم فقدان او منتشر شد، مراجعه کنید، بهکرات به این عبارتها برمیخورید: «هیچوقت لطفی را که در حق من کردی، فراموش نمیکنم»، «تا آخر عمر، مدیون لطفی هستم که به من کردی» و...
دکتر فاطمی، مصداق همان «متخصص متعهد» بود. تخصص و مهارتی در اختیار داشت که از آن برای گسترش خوبیها استفاده میکرد. تا پایان عمر ۴۷ ساله، منیت و مالدوستی، بر این تخصص و مهارت غلبه نیافت و از او آدمی دیگر نساخت.
«آخر وقت بیا» از مطب او، یک پناهگاه امن ساخته بود؛ عبارتی که حلّال همهی موانع بود. آخر وقتی که البته معنایش، تاخیر در رسیدن خود او به امن و آرامش کانون خانواده بود؛ تاخیری اما نه برای درآمد مالی بیشتر، بلکه برای توسعهی نیکیها و احساسات خوب.
سیدمطفی فاطمی، جمع اضدادی دلپذیر در خودش گرد آورده بود؛ اضدادی البته با متر و معیارهای کلیشهای ذهن ما. شوخطبع و شتابناک بود و در عین حال، دقیق و جدی. شاخصههای اهل ایمان را در ظواهرش نیاراسته بود اما بهجد، مومن بود؛ مومن به منش توصیهشدههای الوهیت و انسانیت. فردی توانمند در فعالیتهای اقتصادی بود اما هیچ حریص مال دنیا نشد. بیسار باهوش و استعدادی درخشان بود اما علم را برای علم نمیخواست که مثلا برود در فلان دانشگاه بنام جهان تحصیل و تدریس کند. علم را برای قدرت یا ژستهای بزرگ هم نمیخواست، بلکه علم را برای عمل در خدمت به خویش و خلق میخواست.
او برای ما یک الگوی عینی بود؛ الگویی که از فرط نزدیکی، انگار باید از دستش میدادیم تا اینگونه درکش کنیم.
داغ او برای ما سنگین بود؛ هرچند به منش مکتب انتظار، باور داریم و زمزمه میکنیم که:
بهار می رسد
برف ها آب میشوند
تو با پرستوها برمیگردی
نظر شما :