دلنوشته غم انگیز همسر دکتر فاطمی: این فراغ آزمون بزرگ زندگی من است
ایسنا علوم پزشکی تهران – دکتر بتول کریمی، همسر مرحوم دکتر سیدمصطفی فاطمی در پیامی از سنگینی حزن و اندوه این فراغ نوشت و از دوستداران آن مرحوم به دلیل همراهی و همیاری که داشتند، تشکر کرد.
متن پیام و دلنوشته دکتر کریمی بدین شرح است:
* فَصَبر جَمیل وَ للهُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون*
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت
سلام بر مصطفیِ خوبِ و برگزیده ام
به یاد می آوری هنگام رفتن، گفتم برایت ناهار آماده کرده ام تا با خود ببری و تو در پاسخ گفتی: نه بازمیگردم تا ناهار باهم باشیم و در کنار هم….
و من در دل پنداشتم که نهایت تا ۵ بعدازظهر بازمیگردی و منتظرت خواهم ماند…
نمیدانستم که روزگار نامهربان و دست بی مهر تقدیر، این انتظار را به بلندای آسمان ها وسعت می دهد و آرزوی دوباره دیدنت را به همنشینی ام با خاک سرد قرین میسازد که اگر نبود عُلقه مادری و امانت دویادگار عزیز و دُردانه ات، از خداوند می خواستم هم اکنون به این انتظاری که * اشَدُ مِنَ الموت* است پایان بخشد و دوباره در کنارت بودن را به چشیدن طعم مرگ پذیرا شوم…
اما چه توان کرد جز صبوری و چه می توان گفت جز:
* ما رَایتُ الّا جَمیلا*
این آزمون بزرگ زندگی من است تا بر ثبات ادعای ایمانم انگشت صحت زنم و بر اعتقادم به آن عهد الست گواه باشم
که قول الله تعالی:
* احَسِبَ الناس ان یُترکوا اَن یَقولوا آمَّنا و هُم لا یُفتَنون*
و ازین روست که:
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
بلی به حکم بلا بسته اند روز الست
به حقیقت چه آزمون سختی و چه ابتلاء حزن آوری
و مرا درین راه و سربلندی این مسیر مگر لطف حق رهنمون باشد و دلخوشی به پاداش وعید و روز موعود و دعای تو تا مرا یاری نمایی که فرزندانمان را آنگونه که دوست داشتی به ثمر بنشانم،
همچون خودِ خوبت؛
برگزیده و بلند نظر، مهربان و مهرآفرین، مصمم و معتقد
و آنچه خوبان همه دارند و تو یکجا داشتی…
به راستی چقدر کلمه انتظار ثقیل و دردآور است
آن زمان که برای شنیدن خبر سلامتی ات با شمارش لحظه ها بی قرار و ناآرام قدم میزدم، تماس میگرفتم و به جستجوی پیام و نشانی از تو بودم به دختر نازدانه ات میگفتم: ببین چگونه منتظر بازگشت پدرت هستیم، باید همینگونه هم منتظر ظهور امام زمان (عج) باشیم.اما افسوس که چنین نیستیم…
آن لحظات به واقع دریافتم که مضطر واقعی اوست و مصداق حقیقی آیه * امَّن یُجیب* هم اوست….
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
راستی * مصطفی* جان
برای دوستانت هم دعا کن
رسم رفاقت و آئین جوانمردی و معرفت را به اتم و اکمل پاس داشتند و مرا شرمنده بزرگواری خود نمودند.برای یافتن پیکر آسمانی ات و بعد از آن خاکسپاری و سپس تجلیل و گرامیداشت محاسن و مفاخری که داشتی سنگ تمام گذاشتند. به پاس قدردانی ازین همه محبت، درین لحظات تلخ و سخت با دلی شکسته و زبانی الکن به دعاگویی شان نشسته ام. امید که روزگار به طَمَع هیچ گُلی از باغ وجود خود و عزیزانشان نباشد که حقیقتا جانکاه و طاقت فرساست…
لیک با این شعر حافظ دلخوشم که گفت:
حافظ حکایت شب هجران چه میکنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
ملتمس دعای خیرتان.
نظر شما :